ایتاچی اوچیها うちはイタチ | |
---|---|
اولین حضور | |
مانگا | فصل ١٣٩ |
آنیمه | قسمت ٨٠ |
فیلم | راه نینجایی: فیلم ناروتو |
بازی | ناروتو: نینجای نهایی ٢ |
دوبلورها | |
انگلیسی | کریسپین فریمن |
ژاپنی | هیدئو ایشیکاوا |
مشخصات | |
تاریخ تولد | ٩ ژوئن |
جنسیت | مذکر |
وضعیت | مرحوم |
سن | بخش اول: ١٧-١٨ بخش ۲: ٢١ |
قد (سانتیمتر) | بخش اول: 175.2 بخش دوم: 178 |
وزن (کیلوگرم) | بخش اول: ۵٧.١ بخش دوم: ۵٨ |
تواناییهای ژنتیکی | مانگکیو شارینگان سبک دوزخ سبک آتش |
طبقه بندی | سطح S نینجای فراری |
تیم | تیم دو تیم رو |
قبیله | قبیله اوچیها |
رتبه | |
رتبه نینجایی | آنبو |
سن اتمام اکادمی | 7 |
اطلاعات تکمیلی | |
ایتاچی اوچیها (うちはイタチ، اوچیها ایتاچی) یکی از بهترین و قوی ترین و فداکار ترین و مهربان ترین و زیباترین شخصیتهای مجموعه ناروتو است که در ابتدا به عنوان یک قهرمان معرفی شد اما بعدها به یک یاغی بدل گشت، اما در آخر فداکاری های وی ، توسط اوبیتو فاش شد. او یک نینجا آنبو و از اعضای تیم رو از کونوها بود که پس از ترک دهکده به یک نینجای فراری بدل گشت. او از اعضای آکاتسوکی و یکی از مجرمان بینالمللی بود. همچنین او یکی از چهار اوچیها زنده باقیمانده بود.
سرگذشت[]
ایتاچی به عنوان اولین فرزند میکوتو و فوگاکو اوچیها رئیس قبیله اوچیها و اداره پلیس کونوها بدنیا آمد. ایتاچی در بین قبیله اوچیها به عنوان نخبه شناخته میشد و همواره سعی بربهبود روابط میان قبیله و دهکدهاش داشت.
او با برادر کوچکش ، ساسوکه اوچیها ، روابط بسیار صمیمانه ای داشت . وقت هایی که از آکادمی برمی گشت یا وقت آزادی داشت ، به بازی یا تمرین با ساسوکه مشغول می شد.
او بسیار با استعداد و بالاتر از انتظارات ظاهر شد ، او بهترین تازه کار بود و آکادمی رو فقط در یک سال در سن 7 سالگی تمام کرد. یک سال بعد در سن 8 سالگی توانست بلادلاین پیشرفته قوم اوچیها رو که شارینگان باشه ، فعال کنه ، چیزی که در آن سن واقعا یه استثناء بود. حتی برادرش ساسکه شارینگانش رو در سن 12 سالگی فعال کرده بود. با فعال شدن شارینگانش پله های ترقی را بسرعت طی کرد تا جایی که در سن 10 سالگی چونین شد و بعدا در سن 13 سالگی توانست جونین و رئیس گروه آنبو شود. قبیله اوچیها ، از مدت ها قبل با قبیله سنجو اختلاف داشتند و همیشه نسبت به این که قدرت به دست آنهاست حس نفرت داشتند( مثلا هاشیراما سنجو که مادارا اوچیها را برای هوکاگه شدن کنار زد)
تا زمانِ هوکاگه چهارم ، میناتو نامیکازه ، اوچیها به اوج نفرت رسید و فوگاکو ، با افراد قبیله اوچیها نقشه ی یک کودتا کشیدند .
در این زمان ایتاچی که تازه به سن جوانی رسیده بود و عضو آنبو شده بود ، یک جاسوس دوطرفه میان اوچیها و سران دهکده برگ بود . هیروزن ساروتوبی هوکاگه سوم ، که توسط ایتاچی از این کودتا مطلع شده بود ،روز قبل از کودتا ایتاچی را برای صحبت های نهایی فرا خواند .
ایتاچی که موقع جنگ جهانی تنها سه سال داشت ، از جنگ متنفر شد و تمام تلاشش را میکرد که صلح برقرار شود . اما می دانست کودتای اوچیها ، ممکن است جنگ بزرگی به بار بیاورد با تلفات زیاد .
برای از بین بردن قبیله ی اوچیها ، باید شارینگان داشت ، چون قدرت شارینگان اوچیها خیلی بیشتر از قدرت نینجاهای عادی بود . ساروتوبی از ایتاچی خواست برای جلوگیری از جنگ ، کل قبیله ی اوچیها را قتل عام کند . تصمیم گرفتن برای ایتاچی خیلی سخت بود . او باید تمام عزیزانش را قربانی میکرد . ایتاچی اشک ریخت و احساساتش را کشت و خودش را برای چنین ماموریتی آماده کرد . اما در عوض از هیروزن ساروتوبی یک در خواست کرد ؛ که ساسوکه ، برادر کوچکش زنده بماند و در امان باشد . از نظر ایتاچی ، ساسوکه هیچ تقصیری در شرایط پیش آمده نداشت و برادر کوچک دوست داشتنی ایتاچی بود .
شب سرنوشت ساز فرارسید .اوبیتو هم قرار بود در این ماموریت به ایتاچی کمک کند . ایتاچی اون شب ، ماموریتش رو کامل انجام داد . وقتی می خواست پدرومادرش را به قتل برساند ، چند کلمه با او صحبت کردند و گفتند که این راهیه که خودت انتخاب کردی و ما بهت افتخار میکنیم حتی اگر راهمون از هم جدا بشه . پدرش گفت که درد ما در مقابل عذابی که توخواهی کشید چند ثانیه ست فقط .
به ایتاچی گفت که تو پسر مهربونی هستی . مواظب ساسوکه باش !
پس از چند لحظه ، ساسوکه که از آکادمی برگشته بود ، ناگهان میبیند که تیرگی خاصی دهکده را پر کرده است. کمی جلوتر میرود و می بیند که اعضای قبیله اش کشته شده اند . با ترس و عجله به سمت خانه شان می دود . وقتی در را آرام باز می کند ، ایتاچی را می بیند که با شمشیر بالای سر پدر و مادرشان ایستاده است . ایتاچی با گنجوتسو به او نشان میدهد که چه اتفاقی برای قبیله افتاده اما باورش برای ساسوکه سخت است . ایتاچی حقیقت را به ساسوکه نگفت چون معتقد بود ساسوکه بچه تر آن است که بتواند این مسائل را درک کند . ایتاچی طوری وا نمود کرد که برای قوی شدن ، باید چیزهای ارزشمند را از دست داد و درد کشید و او قبیله را به این دلیل قتل عام کرده . همچنین به ساسوکه گفت برای آزمایش کردن میزان قدرتش دست به همچین کاری زده . برای ساسوکه سخت بود اما چاره ای جز باور کردن نداشت .
ایتاچی به ساسوکه میگوید که تورا نکشتم چون ارزشی نداشتی . تو باید زنده بمانی و قوی بشوی ، و در آینده ، حریف من برای سنجبدن قدتم خواهی شد . از من متنفر شو و به زندگیت ادامه بده . تلاش کن و روزی پیش من بیا ، با همین چشمانی که دارم . ایتاچی تنها نیتش از این حرف ها این بود که ساسوکه با متنفر شدن از او ، دلیلی برای ادامه زندگی داشته باشد و خودش را قوی کند . در اصل ایتاچی می خواست با قرار دادن انتقام در ذهن ساسوکه به عنوان هدف ، از برادر کوچک دوست داشتنی اش محافظت کند . او ساسوکه را فریب داد و مطمئن بود ک هیچ وقت حقیقت را نخواهد فهمید . ایتاچی موقع قتل عام قبیله ، تنها 13 سال داشت !!
ایتاچی از کونوها فرار کرد و به آکاتسوکی ملحق شد . کیسامه را به عنوان دوستش انتخاب کرد و شروع کرد به انجام دادن ماموریت های آکاتسوکی . یکی از ماموریت های آکاتسوکی ، جمع آوری جینچوریکی ها بود و ایتاچی می بایست ناروتو را می دزدید . در اون حین ، ساسکه ایتاچی را دید . ساسکه که چونین قابلی شده بود و سن کمی داشت ، می خواست با یک چیدوری ساده که از کاکاشی یاد گرفته بود ، ایتاچی را نابود کند . ساسوکه فکر میکرد که در همین چند سال توانسته قوی شود . اما ایتاچی حتی بدون این که حرکتی کند ، با یک دست حتی نگذاشت چیدوری ساسوکه به او اصابت کند ! جیرایا به کمک آنها آنها آمد و ایتاچی قبل از رفتن به ساسوکه گفت که خیلی ضعیف است چون نفرتش از ایتاچی کم است .
ایتاچی همچنان ماموریت های آکاتسوکی را انجام میداد تا سالها گذشت و ساسوکه یزرگ شد و جدی تر به انتقام فکر میکرد .